زمستانه
گاهی وقتها بامامان و بابا میریم تره بار برای مهمونای توی خونه میوه بخریم الان خونمون پر از مهمونه... دایی جونم میخواد کمرشو عمل کنه پارک دوست داشتنی کنار خونمون که مامانم همیشه باید قبل از رفتن به خونه با تمام خستگی سری به اونجا بزنه هرچند بعضی وقتها خودم هم از خستگی هلاکم و تا میرسم خونه غش میکنم بعضی وقتها هم سری به آش نیکوصفت میزنیم که زحمت شام پختن کم بشه یه جوری باید زندگی بگذره من عاشق دوچرخه ام البته که دوچرخه فوق مال من نیست.. مال دوستمه ریحانه وقتی نبود یواشکی سوار شدم و این شدت علاقه باعث شد...
نویسنده :
راضیه
19:31